می خواستی که خرابت شم
می خواستی که خرابت شم .... سرابت شم
رهام کردی ... ندونستی
که میگیره دلم ... دلی که زنجیره
ببین از غصه میمیره .... ندونستی ..... عاشقم کردی
تویی که نفسم بودی .... کسم بودی
تو هر لحظه گمم کردی
ببین حالا چه آشفته م
چه تیکه تیکه می افتم
شکستم پیش چشمام
نیش حرف مردمم کردی
دلم گفت که نمی دونی
نمیخونی نگاهم رو
دلم گفت که نمی فهمی
خستگی های تو راهم رو
نکردم باورش
شد آخرش اینی که می بینی
دلو باختم .... به بد ساختم
تو رو نشناختمت ..... رسم بد آیینی
تو که ساده فراموش می کنی
رویای دیروز م
چه جور باور کنم باور کنی احساس امروزم ؟
می ترسیدم ولی بازم دل دادم به امیدی
خیال کردم که دنیای پر احساسم رو فهمیدی ...
ادامه مطلب
[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 4:0 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]